خاطرات کودکی دخترم پینار

بدون عنوان

اینجا هم رفتیم پارک صبا از وقتی رسیدیم شما سره پا موندین وبازی کردین تا وقتی برگردیم خونه...فکر کنم بزرگ شدی عاشق درس شیمی میشی  بر خلاف من  چون خیلی دوست داری وسایلو باهم قاطی کنی ترکیب اب و نمک وهمه وسایله شیمیایی وبا اب قاطی میکنی خیلی لذت میبری با این کارا که هر دفعه هم با مخالفت مادر جان روبرو میشی ولی دست از کارا ت بر نمیداری که ...
18 خرداد 1396

بدون عنوان

سلام لبخند زندگیم ..امروز ۱۸ خرداد سال ۹۶  الان شماهم همراه داداش رفتین پارک سره کوچه هر چقدر گفتم نرو که گوش ندادی ..باباهم که سره کاره تو جلفا و من همچنان دلم براش تنگ شده ..والبته شما هرروز بهونشو میگیری وبه خاطر شما پاش نرسیده اونجا برمیگرده که شما دلتنگشون نباشین  .... وشما .الان ۶ سالتونه ولی هنوز پیش دبستانی نرفتین و ثانیه شماری میکنی تا بری مدرسه ولباس مدرسه بپوشی ودرس بخونی اشالا تو  همه ی مراحل زندگیت موفق باشی نازنین گل من      ...
18 خرداد 1396

ا

 امروز ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ودهم رمضان قلبم همون حسی رو داره که وقتی به دنیا اومدی وبعد از ۹ ماه انتظار تو میکشیدیم  داشتم دلم میگه باز میبینمت بیتا جان دلمون برات خیلی تنگ شده نینی وبلاگی های عزیز برامون دعا کنین تا جدایی چند سالمون تموم بشه دلمون برای تنها فرشته ی کوچیک زندگیمون دختر خواهرم که وقتی کوچیک بود ازمون جدا کردن تنگ شده الان کلاس هفتم به امید روزی که باز ببینمت ...
14 خرداد 1396